معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا...دخترک خودش را جمع و جور کرد ، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانم؟
معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد ، به چشمهای سیاه و مظلومدخترک خیره شد و داد زد : (چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ ها؟
فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی بی انظباطش باهاش صحبت کنم )
دخترک چانه لرزانش را جمع کرد... بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت :
خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن... اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت میشه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه نکنه... اونوقت...
اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم...
اونوقت قول می دم مشقامو بنویسم...
معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین سارا...
ته کلاس نشسته بودم و داشتم ادامسو با ولع تمام میجویدم و در همون حال هم نقاشی نیم رخ معلم فسفه رو که حسابی هم دماغش تو افساید بودو میکشیدم که دستی روی شونه ام قرار گرفت بغل دستیم شهره لبخند کجکی زد و سر تاسفی تکون داد سرمو برگردوندم عقب و با معلم تاریخ چشم تو چشم شدم چشماش سرخ سرخ بود :
-خوب خانم ارمان یکبار خلاصه این قسمت درسو واسه دوستات بگو ببینم
سیخ سر جام نشستم و با مظلومیت تمام گفتم:
-من این قسمتو متوجه نشدم
-منم جای تو یه لنگه دمایی مینداختم تو دهنمو یه بند در حال تمسخر دیگران بودم درسو متوجه نمیشدم
سرمو اییین انداختم و ریز ریز خندیدم :
-آدامستو در بیار خانم ارمان
آدامسو با بزاق دهنم قورت دادم و گفتم :
-به جون شما ادامس نیس جلد کتابم بود خانم مرادی
خلاصه:دوست دارم اول از یه سوال ساده شروع کنم .. انتقام چیه؟ من که میگم انتقام چیزی که آدم بخاطر از دست دادن یه چیزی توسط یه کسی ، می خواد که اونو ازش پس بگیره.. در واقع می خواد که طرف تقاص پس بده .. حالا این انتقام می تونه انتقام از دست دادن یه نفر باشه .. مثلا از دست دادن عزیزترین کس توی زندگیت .. کسی که سالها به دنبالش می گشتی و با چنگ و دندون به دستش آوردی ولی یه نفر میاد و اونو در عرض یه لحظه ازت می گیره ... حالا عشق چیه؟ به زبان ساده می گم عشق یعنی دوست داشتن یعنی تمام زندگیت یعنی کسی که حاضری به خاطش از تمام زندگیت بگذری. حالا بین چه کسایی عشق به وجود میاد؟ بین همه کس و همه چیز ! مثل عشق خار به گل یا عشق سنگ به دریا ...و یا عشق یه پرنده به دیگری ... یا یه مرغ عشق به مرغ عشق دیگه... یا عشق زن و شوهر ... و یا عشق بین پدر و مادر و فرزندان .. یا عشق بین برادر با برادر یا خواهر با خواهر .. ویا بین برادر و خواهرو یا عشق خدا به انسان و بلعکس .. ویا حتی عشق بین یه دزد و یه پلیس.....
خلاصه: دکتر همایون فرتاش، دکترای روانشناسی بالینی ، بعد بازگشت از کانادا به ایران، دچار مشکل مالی میشود. به پیشنهاد یکی از دوستانش، درمان مهرناز نیایش تک دختر جناب سرهنگ نیایش را که به دلیل سوءقصد در کودکی دچار حملات اضطرابی، پرخاشگری، ترس و تنفر از جنس مخالف شده است، در ازای یک واحد آپارتمان صد متری قبول میکند…پایان خوش
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان صدای عشق و آدرس hamghadam.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.